[شعر]

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

سرتابه پا زبان- واکاویِ مفهومِ شعر در دیوانِ مسعودِ سعد [مقاله]

این مقاله ی کوتاه را به عنوانِ مشقِ کلاسِ مسعودِ سعد، برای دکتر عیدگاه نوشتم. کمی هول هولکی شد اما نهایتاً چیزی بیشتر از این درنمی آمد ازش. گفتم این جا هم بگذارم اش. 


دریافتِ فایل

[شعر]...
ما را در سایت [شعر] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkahff8 بازدید : 252 تاريخ : پنجشنبه 28 تير 1397 ساعت: 2:51

نزدیک نیا [یادداشت شخصی]

بوبن می گوید: مردن مثلِ عاشق شدن است. او ناگهان می رود و دیگر خبری از خودش نمی دهد. (مسیح در شقایق)_ این روزها شادمانیِ غریبی حس می کنم در خودم. در خودم و نه از هیچ سمتی و این روزها که می گویم یعنی حالا که دوی شب است یحتمل و نه پس و پیش و پیش و پسِ من همیشه پوک بوده.  من اشتباه می کردم. حرفی که درباره ی زیبایی زدم اشتباه و از سرِ افراط بود. اشتباه و افراطی ل [شعر]...
ما را در سایت [شعر] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkahff8 بازدید : 271 تاريخ : پنجشنبه 28 تير 1397 ساعت: 2:51

کثافت [روایتِ یک کابوس]

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
[شعر]...
ما را در سایت [شعر] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkahff8 بازدید : 288 تاريخ : پنجشنبه 28 تير 1397 ساعت: 2:51

معمای نهنگ [طرحِ یک رمانِ جنایی]

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
[شعر]...
ما را در سایت [شعر] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkahff8 بازدید : 290 تاريخ : پنجشنبه 28 تير 1397 ساعت: 2:51

سیاه‌پا [خبر]

بالاخره پیدایش شد. عصرِ دم‌کرده‌ی تابستان. بیست و یک تیرِ امسال. سیاه‌پا آمد. 

[شعر]...
ما را در سایت [شعر] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkahff8 بازدید : 229 تاريخ : پنجشنبه 28 تير 1397 ساعت: 2:51

سوادِ صورت[نوشته‌ای برای اعتراف]

فقر سلاح خطرناکی‌ست. فقر چیزِ خطرناکی‌ست. من چه قدر بی‌احتیاطی کردم. من دقت نکردم که چه کی‌کنم. من از شاکله افتادم. تمام رذایل اخلاقی دارند از توی چهره‌ی من سر می‌زنند.  الفقرُ سواد الوجه من اشتباه کردم. من دیگر هیچ‌کسی را ندارم توی این زندگی. من دیگر هیچ دوستی ندارم. و از همه‌ی دوستانی که یک زمان فکر می‌کردم که داشته‌ام گله دارم. دیروز عصر که سیاه‌پا آمد من [شعر]...
ما را در سایت [شعر] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkahff8 بازدید : 217 تاريخ : پنجشنبه 28 تير 1397 ساعت: 2:51

الفبای بی‌پایان [یادداشت]

حروف اگرچه به نظر مجردترین شکلِ کلام‌اند اما ما حروف‌ را هم با اسم‌های‌شان می‌شناسیم. یعنی چیزی که ما به عنوانِ «حرف» می‌شناسیم تنها تصوری از حرف است و ما احتمالاً از مرحله‌ی اسم فراتر نرفته‌ایم و چیزی که اسم‌اش را حرف گذاشته‌ایم، تنها تصوری از جهانِ پس از اسم‌ است.  حروف اگرچه عناصرِ سازنده‌ی اسم‌اند، اما خود نیز موسوم‌اند. یعنی که حروف بر اسم‌اند و هم اسم [شعر]...
ما را در سایت [شعر] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkahff8 بازدید : 217 تاريخ : پنجشنبه 28 تير 1397 ساعت: 2:51

دورِ آخر

ما مرگ و شهادت(؟) از خدا خواسته‌ایم

آن هم به سه چیزِ کم‌بها خواسته‌‌ایم

گر دوست همان کند که ما خواسته ایم

ما آتش و نفت و بوریا خواسته‌ایم



[شعر]...
ما را در سایت [شعر] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkahff8 بازدید : 311 تاريخ : پنجشنبه 28 تير 1397 ساعت: 2:51

سمندر [یادداشت]

این نوشته شاید سرآغازِ مجموعه‌ یادداشتی باشد که تا روز و ساعتی نامعلوم ادامه پیدا می‌کند.  گر دوست همان کند که ما خواسته‌ایم! ~ تا به حال شده که موقعِ فیلم‌دیدن، وقتی کسی می‌میرد، دل‌ات به حالِ آن بازیگر سوخته باشد؟ معلوم است که نه. تو می‌دانی وقتی که او تیر می‌خورد، دوربین می‌رود به صحنه‌ی بعد و شخصیتِ مرده بلند می‌شود از جا، آسوده از این که نقش‌اش تمام ش [شعر]...
ما را در سایت [شعر] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkahff8 بازدید : 240 تاريخ : پنجشنبه 28 تير 1397 ساعت: 2:51

آرشیو مطالب

پيوندهای روزانه

لینک دوستان

خبرنامه